کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۸
فروردين

فروش میلیاردی سه‌گانه‌ی اخراجی‌ها که حاصل تلاش‌های تعدادی از بچه‌های ارزشی در حوزه‌ی سینما بود، ضربه‌ی عجیبی به انحصارطلبان سینما وارد کرد و مشوقی بود برای تازه‌کارانی که از غول بادکنکی سینما می‌ترسیدند.

آیا کسانی که ادعا می‌کردند فروش بالای یک فیلم به معنای خوب بودن آن فیلم است، شروع به فحاشی نسبت به اخراجی‌ها و کارگردان آن نکردند؟ آیا همین به اصطلاح روشنفکران و مدعیان سینما، مخاطبان این فیلم‌ها را نفهم و بی‌سواد معرفی نکردند؟ بماند اینکه چه سنگ‌اندازی‌هایی کردند تا از فروش این فیلم جلوگیری کنند و چه نقدهای غیر منصفانه‌ای نسبت به این فیلم نوشتند. این سنگ‌اندازی‌ها را که نشان از حسادت عده‌ای قلیل می‌باشد به فال نیک می‌گیریم.

غرض از نوشتن این یادداشت گله و شکایت از این افراد نیست بلکه مسئله‌ی ما طیف‌هایی هستند که مثلاً آن‌ها را خودی می‌دانیم. (البته می‌رسیم به جایی که این خودی‌ها از آن غیر خودی‌ها هم غیر خودی‌تر بودند).

اخراجی‌های یک حرف و حدیث‌های زیادی داشت که سربسته می‌گویم، عده‌ای از این به ظاهر مذهبی‌ها را حسابی کفری کرده بود! خب همین‌ها هم صدایشان درآمد که جنگ به مسخرگی و الواتی نشان داده شده است و از این مزخرفات. همین حرف‌ها را هم توی اخراجی‌های 2 و3 زدند.

گروه دیگری که خودشان را منتقد حزب اللهی می‌دانستند و از قضا تازه کار هم بودند، شروع کردند به ژست سینماگری گرفتن و نقدهای تند نوشتن در مورد فیلم‌ها و شستن سر تا پای فیلم. دمشون گرم از اینکه جرأت کردند و قلم به‌دست گرفتند؛ اما با عرض معذرت خیلی بی‌جا کردند که بدون حمایت از یک کارگردان ارزشی به قول خودمان دهنش را هم سرویس کردند... اصلاً کار ما همین هست... رها کردن دوستان و فحش دادن به غیر دوستان!این گروه هم بگذارید در خواب خودشان بمانند.

گروه دیگریآنآن که الان هم کاسه‌ی داغ‌تر از آش شده‌اند با تیترهای خنده‌داری مثل «اخراجی‌ها آبروی سینمای ایران»، قصد دارند حمایت همه جانبه‌ی خودشان را از این کارگردان ارزشی اعلام کنند. همین قلم به دستان خوش خیال فیلم رقیب را به باد فحش‌ و ناسزا می‌گیرند و نه تنها از محتوای کار ایراد می‌گیرند، بلکه گاهاً نقدهای فنی و کارشناسانه‌ی خنده‌داری هم از آن‌ها می‌کنند. من فعلاً کاری به سابقه‌ی کارگردان و اطرافیان او ندارم. عزیز من! رفیق! منتقد! یادداشت‌نویس فلان و بهمان روزنامه و سایت و مجله! تو را خدا یک کم انصاف داشته باش!

درست هست که بعضی از این آدم‌های نفهم و بی‌شعور! به خاطر حسادتی که نسبت به طیف خاصی از جامعه دارند، تماشاگران یک فیلم را آدم‌های بی‌فرهنگی معرفی می‌کنند، اما شما چرا از شیوه‌ی آن‌ها برای حمایت از کارگردان خودتان استفاده می‌کنید؟! اصلاً من بی‌سواد! هیچ ادعایی هم در مورد سینما ندارم. ولی به عنوان یک یادداشت‌نویس و خواننده وقتی نقدهای برخی از دوستان را می‌بینم، حسابی کفری می‌شوم.

در کنار این گروه‌ها، گروه دیگری وجود دارند که منصفانه و بدون غرض‌ورزی‌های سیاسی! و غیر سیاسی، در کنار حمایت از کارگردان خودشان، اشکالات فیلم مورد نظرشان را نیز محترمانه و کارشناسانه بیان می‌کنند و بدون اینکه به آن فیلم فحش و ناسزا بدهند و کارگردان آن را تحقیر کنند، در این رقابت سالم دست به قلم می‌برند.

ای کاش همه‌ی ما اخلاق رسانه‌ای را رعایت می‌کردیم!

بعدنوشت1: ایام شهادت بی‌بی فاطمه زهرا(س) را به همه‌ی شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می‌کنم.

بعدنوشت2: به این یادداشت‌های گله‌آمیز من خرده نگیرید که دلم خیلی بیشتر از این حرف‌ها خون است! اما دیگر از این جور نوشته‌ها هم از من نخواهید دید.

بعدنوشت3: مشکلی برایم پیش آمده است که امیدوارم با دعای شما دوستان و عزیزان هر چه زودتر برطرف گردد و ما از این همه سفر به این ور و آن ور ایران خلاص شویم! چون هنوز که هنوز است پایان این سفرها مشخص نیست... هر چه خدا بخواهد...

بعدنوشت4: خواهش می‌کنم دوستان عزیز در نظراتی که به مطالب می‌دهند و ایمیل‌هایی که برایم ارسال می‌کنند، اسم واقعی خودشان را ذکر کنند... اگر هم می‌خواهید نظر شما نمایش داده نشود(مثل خیلی از دوستان)، گزینه‌ی نظر خصوصی را حتماً تیک بزنید و اسم واقعی خودتان را هم ذکر کنید! نترسید من اسم شما را جایی نخواهم گفت!

بعدنوشت5: دیروز وبلاگ کمرنگ یکساله شد. یعنی دقیقاً 23 سال کوچکتر از من. وبلاگی که از دل وبلاگ «پس از طوفان» بیرون آمد ولی هیچگاه نتوانست مخاطب آن را در این یک سال پیدا کند.

  • سید مهدی موسوی
۲۱
فروردين

با نگاهی کلی به سینمای سال گذشته ایران، ما بجز دعواهای بین خانه‌ی سینما، صنوف سینمایی و معاونت سینمایی وزارت ارشاد، نکته‌ی شاخص و مهمی را نمی‌توانیم ذکر کنیم. دعواهایی که طبق معمول جنبه‌ی سیاسی داشته و تنها ضرر آن متوجه سینماگران و هنر کشور خواهد شد. در این یادداشت قصد ندارم تا خوب و بد این دعواها را بیان کنم بلکه اشاره‌ای کوتاه خواهم داشت به وضعیت کنونی سینمای ایران.

سال 89 سال خوبی برای سینمای ایران نبود، سالی که تنها فیلم میلیاردی آن در تهران، ملک سلیمان شهریار بحرانی بود. هر چند فیلم‌هایی مثل «طلا و مس»، «صبح روز هفتم»، «نفوذی»، «کیفر» و... را می‌توان جزو خوب‌های سال گذشته دانست، اما اگر بخواهیم از نظر فروش سینمای سال گذشته را بررسی کنیم، متاسفانه سال پر فروشی را برای سینماگران نمی‌بینیم.

بر خلاف سال گذشته، ترکیب نسبتاً خوب فیلم‌های نوروز امسال رونق بسیار خوبی به سینمای ایران داد. اخراجی‌های 3 با توجه به پیش‌بینی‌های گذشته و با دارا بودن امتیازات خوبی چون ترکیب مناسب بازیگران، فروش بسیار بالا در نسخه‌های گذشته، زمان اکران مناسب، دارا بودن سالن‌های زیاد در سراسر کشور، تبلیغات بسیار زیاد در رسانه‌ها!، جنجال‌های پشت پرده و گاهاً جلوی پرده و... توانست فروش بسیار بالایی را کسب کند.

در کنار اخراجی‌های 3، فیلم «جدایی نادر از سیمین» با امتیازات دیگیری چون جوایز بسیار، سابقه‌ی کارگردان، تبلیغات خاص و... توانست با یک پله پایین‌تر، فروش بسیار خوبی را از آن خود کند. برخلاف کسانی که می‌خواهند این دو فیلم را در مقابل یکدیگر قرار دهند، بنده با نگاهی منصفانه و بدون جنجال‌های سیاسی این دو فیلم را دیده‌ام و در مورد آن نظر می‌دهم.

جنجال‌هایی که بعد از جشنواره بر سر این دو فیلم به راه افتاد، جنجال‌های پوچی بود که در نگاه کلی تأثیر چندانی هم بر فروش آن‌ها نداشته است. تحریم اخراجی‌ها از سوی جریان فتنه، افتراها و تحلیل‌های عجیب و غریب و بعضاً ناعادلانه نسبت به «جدایی نادر از سیمین» و «اخراجی‌ها» نتوانست خدشه‌ای بر پیش‌بینی‌های گذشته وارد کند؛ هر دو فیلم بسیار خوب و در رقابتی سالم در حال فروش بودند، منتهی اقدام بسیار زشت برخی از افراد بی‌ظرفیت و حسود! برای جلوگیری از فروش اخراجی‌های 3، باعث شد تا نسخه‌ی کپی شده‌ی آن وارد بازار شود.

گرچه اخراجی‌های 3 به نسبت از نسخه‌ی قبلی آن بهتر بود، اما ضعف‌های بسیاری چون ضعف در فیلمنامه، دکوپاژ، دیالوگ‌ها و... در آن بیداد می‌کرد. فیلم شلوغی که قصد داشت تا با نگاهی طنزگونه، حوادث انتخابات سال 88 را به تصویر بکشد.

البته ناگفته نماند که اگر کس دیگری قصد ساختن این فیلم را داشت حتماً با آن مخالفت جدی می‌شد، نه تنها این فیلم، بلکه ساختن هر فیلم دیگری که بخواهد اشاره‌ای به مسائل سیاسی داشته باشد معمولاً با مشکلاتی همراه خواهد بود و کمتر کارگردانی به سمت ساختن این نوع فیلم‌ها می‌رود. حتی اگر شما بگویید که در سال‌های اخیر مجوزهای بسیاری به فیلم‌هایی که به طور غیر مستقیم به مسائل سیاسی، دینی و فرهنگی خرده می‌گیرند، داده شده است، باز هم نمی‌توان عدم تمایل دیگر کارگردانان را به ساختن این فیلم‌ها کتمان کرد. البته کارگردانان دیگری نیز مثل ابوالقاسم طالبی قصد ساختن فیلم در مورد انتخابات را دارند که امیدوارم این نوع فیلم‌های سیاسی و اجتماعی جایگاه بهتری در ایران پیدا کنند.

اخراجی‌های 3 به غیر از موضوع و محتوای فیلم که اشاره‌ی درستی به پشت پرده‌ی سیاست‌بازی‌ها و جنجال‌های انتخابات داشت، نکته‌ی مثبت و چشمگیری برای دفاع ندارد. اما در مقابل «جدایی نادر از سیمین» با ساختار دراماتیک فوق‌العاده قوی، بازیگران مناسب، دیالوگ‌های قوی و... فیلم بسیار خوبی بود که قطعاً لایق جوایز جشنواره امسال هم بود.

باز هم می‌گویم که مقایسه‌ی بنده در مورد این دو فیلم نه نقد کارشناسانه‌ی آن‌هاست و نه بازی به نفع گروه خاصی در این دعواهای اخیر. که به شدت از نوشتن توهین! نسبت به فیلم‌ها، کارگردانان و... که به نام نقد! نوشته می‌شود فراری هستم. بله کاملاً هم بر سر حرف خود هستم که بسیاری از نقدهایی که نسبت به این دو فیلم می‌شود، جز توهین‌هایی سطحی و احساسی نیست و ضرر این کارها را هم سینمای بدبخت باید ببیند.

نه جوش آوردن ده‌نمکی نسبت به نقدهای فیلمش قابل تحمل است و نه نقدهای احساسی که جز فحش و توهین چیز دیگیری نیست.

 

بعدنوشت1: قصد من از نوشتن این یادداشت کوتاه، تنها گله و شکایت از دست برخی از دوستانم هست که بی‌خود و بی‌جهت تحت تأثیر جو رسانه‌ای شروع به نوشتن نقدهای مضحکانه نسبت به سینما می‌کنند! نقدهایی که به‌دور از نگاه کارشناسانه است. خواهش می‌کنم از این دوستان که دست از سر سینما بردارند.

بعدنوشت2: منتظر جواب‌های تند برخی از دوستان هم هستم. اصلاً هم ناراحت نمی‌شوم! این یادداشت را هم به حساب طرفداری از هر کسی که می‌خواهید بگذارید!

بعدنوشت3: به‌زودی به فضای رسانه‌ای و سینمایی باز خواهم گشت! (قابل توجه برخی از دوستان نامرد)

  • سید مهدی موسوی
۱۷
فروردين

منو تو آغوشت بگیر خدا میخوام بخوابم

آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم

منو تو آغوشت بگیر میخوام برات بخونم

روی زمین چقدر بده میخوام پیشت بمونم

کی گفته باید بشکنم تا دستمو بگیری

خسته شدم از عمری غربتو غمو اسیری

کی گفته باید گریه ی شبامو در بیاری

تا لحظه ای وقت شریفتو واسم بذاری

توی آغوش تو آرامش محضه

منو با خودت ببر حتی یه لحظه

بغلم کن منو بردار ببر ام  دور

ببرم از این زمین سرد و ناجور

وقتی باید واسه ی رها شدن یه بی فروغ بود

واسه آرامش نسبی کلی حرفهای دروغ بود

توی دنیا  هر چیزی قیمتی داره حتی وجدان

اینا روهیچ جا ندیدم نه تو انجیل نه تو قرآن

وقتی دنیا همه حرف پوچ و مفته

صدای هق هقتو پس کی شنفته

تو که میگی پیشمی تا لحظه ی مرگ

اینکه میگن میشکنی رنجم میدی بگو کی گفته

توی آغوش تو دیگه تنها نیستم

هر نفس اسیر دست غمها نیستم

دیگه عاشقانه تراز عاشقانم

واسه موندن دیگه با بها، بهانست

توی آغوش تو از درد خبری نیست

از دروغ و حرفای زرد اثری نیست

نمی بینی کسی از هراس نونش

جلو حرف نا ثواب بنده زبونش

توی آغوش تو آرامش محضه

منو با خودت ببر حتی یه لحظه

بغلم کن منو بردار ببر ام  دور

ببرم از این زمین سرد و ناجور

توی آغوش تو آرامش محضه

منو با خودت ببر حتی یه لحظه

بغلم کن منو بردار ببر ام  دور

ببرم از این زمین سرد و ناجور


متن آهنگی از رضا صادقی عزیز که فوق العاده زیباست....

  • سید مهدی موسوی
۱۴
فروردين

خبر فروش دو و نیم میلیاردی اخراجی های 3 در کمتر از دو هفته را امروز در روزنامه ی "وطن امروز" دیدم و بسیار خوشحال شدم که پس از مدت ها بالاخره فیلمی آمد و به این سینمای کوفتی یک جونی داد؛ هر چند شاید تنها فیلم چند میلیاردی امسال باشد اما باز هم جای خوشحالی است که فیلمی میلیاردی می شود که لیاقت آن را دارد. این روزها حوصله ی چندانی برای نوشتن نقد فیلم ندارم اما فقط نظر شخصی ام را می گویم که اخراجی های 3 یک سر و گردن از اخراجی های 2 بالاتر بود. سه شنبه ی این هفته بعد از ظهر برای دیدن "جدایی نادر از سیمین" خواهم رفت. ببینیم این فیلم ارزش گرفتن آن همه جایزه را داشت یا نه؟!

دلم برای دیدن همه ی دوستان تنگ شده است... حالی هم که از ما نمی پرسند... خیلی بی مرامید ما را توی یه شهر غریب تنها گذاشتید... بابا شماره ام را نمیتونم بهتون بدم، ایمیل را که ازتون نگرفتم!!! یا حتی کامنت این وبلاگ...



  • سید مهدی موسوی
۰۶
فروردين

تا حالا اکبر آقا را این‌طوری ندیده بودم. نه اینکه همیشه شاد و شنگول و روبه‌راه باشد، نه، ولی وقتی آمد تو، ترس برم داشت که نکند قضیه را بو برده باشد که خودش به حرف آمد:

- مردکه احمق! ده بار گفتم وقتی جلوی مغازه را آب‌پاشی می‌کنی، آب‌های توی کوچه را با جارو بزن که جلوی مغازه‌ی ما جمع نشه... این شهرداری خراب شده هم انگار نه انگار که بیست ساله این کوچه را آسفالت کرده‌اند و هفت هشت ده بار تا حالا آب و فاضلاب و گاز و مخابرات و کوفت و زهرمار بیل انداختن توی این کوچه و یک جاییش را سوراخ کردند و بعد هم وصله و پینه...

- ای بابا اکبر آقا... باز هم که شروع کردی زمین و زمان را به هم دوختن، باز...

نگذاشت خودم بقیه قصه را برایش تعریف کنم.

- آخه زن! آدم که ده بار یک مطلب را نمی‌گه... آب که جمع می‌شه توی کوچه، چپ و راست ماشین می‌ره توش و مغازه و مشتری من بدبخت را...

گوشم از این حرف‌ها پر بود. یک دعوای قدیمی با اوس کاظم که حالا جای خودش را داده بود به این بهانه‌های بچه‌گانه و مسخره سر پیری.

فکر کنم هجده- نوزده سال پیش بود که سر قضیه خواستگاری رفتن ما برای محسن، این الم شنگه به‌راه افتاده بود. البته همچین اتفاق بزرگی هم نبود، فقط دخترشون را به ما نداده بودند و اکبر آقا هم هی بفهمی نفهمی کِنِف شده بود.

سر و صدایش که خوابید، جلوی تلویزیون ولو شد و خودش را به تلویزیون دیدن مشغول کرد. هر چند روز یک بار از این برنامه‌ها داشتیم. گفتم که «اکبر آقا را این‌طوری ندیده بودم»، اما حالا که فکر می‌کنم می‌بینم نه، خیلی وقت‌ها این‌طوری دیده بودمش... احتمالاً از فکر و خیالات خودم بوده که این‌جوری حس کرده بودم. رفتم تو آشپزخانه و خودم را به غذای روی گاز مشغول کردم. اما همه‌اش به فکر محسن بودم... چطور قضیه را به اکبرآقا بگویم... نکند...

***

- سلام آقاجون.

- سلام. تنها اومدی محسن؟! اعظم و بچه‌ها را نیاوردی؟

- نه آقاجون... سلام مامان.

- سلام.

آمد طرف آشپزخانه و آرام توی گوش من گفت:

- آقاجون که چیزی از ماجرا نفهمیده؟!

- نه،‌ هنوز بهش نگفتم...

- خودم می‌گم.

محسن تنها پسری است که ما داریم. هیکل درشتی دارد و همیشه هم کت و شلوار می‌پوشد. شکم بفهمی نفهمی گنده‌اش را هم می‌اندازد روی کمربندش. برعکس باباش که چندرغاز از بقالیش در می‌آورد، پسر زبر و زرنگی است که تو کار بساز و بفروش زندگی خوبی را برای خودش دست و پا کرده است.

- آقاجون از کار و کاسبی چه خبر؟ اوضاع روبه‌راهه؟

- هی... می‌چرخه بابا... اگه این در و همسایه چوب لای چرخ آدم نگذارند... حالا چی شده این وقت روز اومدی؟ الان به قول خودت باید سر برج باشی! البته این آلونک‌هایی که تو اون رفیقت اصغر موتوری می‌سازید به درد لونه‌ی کفتر می‌خوره... من موندم توی 40 متر خونه...

با یک سینی چای آمدم تو و دیگر نگذاشتم اکبر آقا بقیه روضه‌اش را بخوند:

- برو خدا را شکر کن که همچین خونه‌ای داری، چه کار داری به مال مردم. محسن جان بگو دیگه...

- چی را بگه؟!

محسن یک کم این پا و آن پا کرد و گفت:

- بخاطر کار همین اصغر موتوری اومدم پیشتون آقاجون. راستش دیروز دو تا از کارگرها سر ساختمون افتاده بودند به جون همدیگه...

- سر چی آخه بابا؟!

- سر هیچی... یکیشون داشته جک ترکی می‌گفته، به اون یکی برمی‌خوره... بعدش هم بزن بزن.

- ای به گور باباش خندیده... تو چه را خودت را ناراحت می‌کنی؟!

- آخه بعدش مهمه آقاجون. اصغر می‌ره جداشون کنه،‌ نمی‌دونم چه می‌شه که یکیشون از بالا می‌افته پایین و دست و پاش می‌شکنه...

- کدومشون؟ ترکه؟

- چه فرقی می‌کنه آقاجون! حالا طرف رفته شکایت کرده. اونم از اصغر... پدر سگِ حروم لقمه...

- استغفرا... به باباش چه کار داری؟

- حالا اصغر مادر مرده را گرفتند! هر چی هم رفتیم گفتیم ما شاکی هستیم به خرجشون نرفت که نرفت! حالا هم می‌خواستیم سند بگذاریم درش بیاریم...

- خوب؟!

- خوب... الان لنگ سند هستیم دیگه... سند خونه‌ی خودشون که گرو بانکه... اگه شما لطف کنید...

- دیگه رفیق خودته بابا... سند بگذار درش بیار دیگه... سند خودت که آزاده! نه؟

- نه آقاجون...

- گرو بانکِ؟

- نه... دادیم به... برای...

- دِ بگو دیگه... خفه کردی خودت را...

- راستش هفته‌ی پیش ساسان یواشکی ماشین برده بود بیرون و بعدش هم یه بدبختی را زیر کرده بود...

- خوب دیگه تا تهش را خوندم... طرف که زبونم لال نمرده بود؟

- نه آقاجون... خدانکنه... فقط دست و پاش شکسته بود...

اکبر آقا بلند شد و رفت توی اتاقش. محسن به صرافت افتاده بود که چی بگوید:

- بد که نگفتم مامان؟!

- نه! فقط کم مونده بود قضیه لیلا را هم بگذاری روش و بگی! تو هم با اون بچه‌های خل و چلت... این‌ها عشق ماشین گرفتتشون نه؟!

اکبر آقا سند خونه را آورد و گذاشت روی میز. بعد هم با صدای بلندی که فکر کنم اوس کاظم سر کوچه هم می‌شنید گفت:

- اینم سند. بهش بگو بیاد بیرون رضایت طرف را بگیره و قبل دادگاه مادگاه سند ما را دربیاره... خوش ندارم عید که می‌شه سند خونه‌ام توی کلانتری بمونه...

***

شب عید بود و قرار بود همه خونه‌ی ما باشند. اصلاً این رسم هر ساله‌ی ما بود که بعدش اگر کسی می‌خواست مسافرت برود، می‌رفت و به کارهایش می‌رسید. همه آمده بودند بغیر از محسن که البته بچه‌هایش دو سه ساعتی زودتر از بقیه آمده بودند تا به من کمک کنند. دلم بدجوری شور می‌زد تا اینکه دمق و یک کم عصبانی از راه رسید:

- سلام

- سلام. چرا این‌قدر دیر اومدی محسن؟

- چی بگم مامان؟! این اصغر موتوری را با هزار مکافات کشیدیم بیرون که شب عیدی پیش زن و بچه‌اش باشه، اما نشد که نشد! انگار همون جا می‌موند براش بهتر بود...

چه شده مگه مامان؟!

- چی بگم آخه؟! بدبخت را آوردیمش بیرون، نمی‌دونم فک و فامیل این کارگره از کجا خبردار شده بودند که گله‌ای دم در خونه‌ی اصغر موتوری جمع شده بودند... فامیل که چه عرض کنم؟! قوم مغول! هر چی هم خواستم که از دعوا و فحش و فحش‌کاری جداشون کنم نشد که نشد! وسط جر و بحث هم یکی از همون از خدا بی‌خبرها با چوب گذاشت پس کله‌ی اصغر... بعدش هم بیمارستان و شکایت و...

- ای بابا... اینا ول کن قضیه نیستند انگار...

- الان هم زن و بچه‌اش توی بیمارستان پیشش‌اند. حداقل خوبیش این بود که شب عیدی پیش زن و بچه‌اش هست...

- آره... ولی طفلک عجب سالی را شروع کرد؟! تا آخرشم بد بیاری براش داره...

- نه مامان این حرف‌ها چیه آخه؟! خرافاته... نزن این حرف‌ها را... حکمت خداست، شاید یه بلای بزرگتری قرار بوده سرش بیاد... بریم که داره کم‌کم تحویل سال میشه... بریم...

***

فردای اون روز فک و فامیل آن کارگر، گل و شیرینی به دست رفته بودند عید دیدنی اصغر موتوری! بالاخره وقتی اسم دعوا و شکایت و این جور چیزها وسط می‌آید و این‌طور دو طرف توی مخمصه گیر می‌کنند، هر دو طرف مجبور می‌شوند شکایت خودشون را پس بگیرند.

محسن هم آمد دنبال اکبر آقا و دم دمای غروب رفتند که هم اصغر آقا را ببینند، هم از بیمارستان مرخصش کنند. این روز عید بدجور دلم می‌خواست هر کدورتی که هست برطرف بشود، خصوصاً دعوای اکبر آقا با اوس کاظم. البته نه مثل اصغر موتوری و کارگرش! البته کدورت‌های دیگه‌ای هم هست... چه عرض کنم با دوست و آشنا و فامیل؛ هر چند به‌ظاهر آشتی کردیم اما وقتی دعوایی چیزی اتفاق می‌افتد، خاطره‌اش برای مدت‌ها توی ذهن آدم می‌ماند... یعنی من را می‌بخشند؟ ما که همه را بخشیدیم، شما چطور؟

 

  • سید مهدی موسوی
۰۱
فروردين

سلام... سلام به تو که نزدیکی... آره خیلی نزدیک... اونقدر نزدیک که میشه لمست کرد، میشه بوی تو را حس کرد... اونقدر نزدیک که حتی اگه مردم هم بگویند که تو فرسنگ‌ها از من فاصله داری، من باز هم می‌گویم حتی صدای نفس کشیدن تو را هم می‌شنوم... عطر تو بدجور توی این خونه پیچیده است...

سلام به توی خواننده و تبریک سال نو. به روال سال‌های گذشته پیامک امسال را به همراه جواب‌ها و پیامک‌هایی که به‌عنوان تبریک عید برایم ارسال شده بود اینجا می‌نویسم. اگر می‌خواهید پیامک‌های سال‌های قبل را ببینید بر روی لینک‌های زیر کلیک نمایید.


پیامک سال 88                                    پیامک سال 89


پیامک سال 90: «کودک لباس نو برای عید نمی‌خواست، پس بی‌توجه به آرزوهای آن‌ها همراه بهار رفت.»


اگر این پیامک به دست شما نرسید یا از لطف همراه اول است یا اینکه در لیست دوستان من نیستید و یا جرأت ارسال پیامک برای شما را نداشته‌ام! ضمناً تا یادم نرفته است بگویم که خوشحال می‌شوم برداشت‌های شما از این جمله را هم بشنوم... البته قول نمی‌دهم که نظر شما را نمایش عمومی هم بدهم...

پیامک‌های شما را بغیر از آن‌هایی که صرفاً تبریک عید بودند در اینجا آورده‌ام:

      ..     از صحن انقلاب دلم نور جاری است/ انگار کل سال هوایش بهاری است/ من در ظهور عشق جهان شک نمی کنم/ امسال سال آخر چشم انتظاری است.

·         بر سر سفره احساس اگر جایی هست، سخن ساده‌ی تبریک مرا جای دهید. «سال نو پیشاپیش بر شما مبارک باد». (3نفر)

.       الهی! سال نو می شود و حال کهنه است. عیدی ما را تحویل حال ما قرار ده تا در قلک دل سکه تقوا اندازیم و زاد آخرت اندوزیم. حال نو مبارک!

·         ایرانیان باستان فصل اول بهار را «به آر» یعنی آورنده بهترین‌ها نامیدند. در بهار نو برایتان بهترین‌ها را آرزومندم. سال نو مبارک

·         {سعادت، سخاوت، سربلندی، سرافرازی، سعی، سلامتی و سرور بهترین هفت سین زندگی تقدیم به شما} پیشاپیش فرارسیدن سال نو را به شما و خانواده محترم تبریک عرض نموده و سال خوبی را برایتان آرزو می‌کنم. (2 نفر)

·         امیدوارم که فرو افتادن هر برگ پاییزی آمینی شده باشد برای آرزوهای قشنگت... سال نو پیشاپیش مبارک

·         >      >    یادت باشه من اولین کسی بودم برات ماهی عید فرستادم. (2 نفر)

·         آخرین جمعه سال ملتی در ایران بر سر سفره عید/ مردمی در بحرین یمن و لیبی و مصر غرق در خون و امید/ چشم امید به دستان شما که بگیرید سوی عرش خدا/ و بخوانید همه به یک نوا/ پس کجایی مصلح کل جهان/ که گرفته ستم و جور همه عالم را

·         خدا کنه خوشبختی مثل شپش بیفته به جونت و سلامتی مثل سگ پاچتو بگیره. پیشاپیش عید بر شما و خانوده محترم مبارک

·         آسمان غرق خیال است، کجائی آقا؟!/ آخرین جمعه سال است، کجائی آقا؟!/ یک نفس عاشق اگر بود زمین می‌فهمید!/ عاشقی بی تو محال است، کجائی آقا؟!/

·         آخرین جمعه سال/ سال همت/ سال کار/ بی تو از راه رسید/ فرصت ما بلعید/ رفتن فرعون دید/ دشمنان در تردید/ سیل پاکستان و کودک «پاراچنار» را چه کسی خواهد دید؟/ روزها رفتند و لیک ملتی در ایران بر سر سفره عید/ مردمی در بحرین یمن و لیبی و مصر و ژاپن هم شاید همگی چشم به راهت هستند...

·         بوی باران، بوی سبزه، بوی عید، شاخه‌های شسته باران خورده، پاک، آسمان آبی و ابری و سفید، برگ‌های سبز بید، عطر نرگس، رقص باد، نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد، نرم نرمک می‌رسد اینک بهار، خوش به حال روزگار.

·         منتظران بهار فصل شکفتن رسید، مژده به گل‌ها برید یار به گلشن رسید...

·         رو به پایان می‌رود هشتاد و نه... این دل سرگشته آسوده نگشت... بیقراریم این جمعه کو به کو... یابن الزهرا یک اناالمهدی بگو/ تعجیل در فرج 5 صلوات

·         گاه سکوت یک دوست معجزه می‌کند و من آموختم که همیشه بودن در فریاد نیست... ای دوست سال نو مبارک

·         شیشه عطر بهار در لب دیوار شکست/ همه جا پر شده از بوی خدا/ همه جا آیت اوست/ بهار مبارک

·         درود بر بهار که با آمدنش تحول و نشاط را برای طبیعت به ارمغان می‌آورد. امیدوارم تحول و نشاط را هم برای شما به ارمغان بیاورد. عید نوروز مبارک باد.

·         دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم. هر روزتان نوروز... سال 90 مبارک

·         الهی طراوت بهار را به نوروز ظهور مولایمان بیارای. سال نو، سال «جهاد اقتصادی» مبارک.

·         روزگارت بر مراد، روزهایت شادشاد، آسمانت بی غبار، سهم چشمانت بهار، قلبت از هر غصه دور، بزم عشقت پر سرور، بخت و تقدیرت قشنگ، عمر شیرینت بلند، سرنوشتت تابناک، جسم و روحت پاک پاک. نوروز 1390 مبارک

·         الهی امسال سال ظهورش باشد. با آرزوی بهترین لحظات برایتان. «سال نو مبارک»

·         یابن الحسن! سالی که بی حضور تو تحویل می‌شود، جشن ماتمیست که تجلیل می‌شود، امسال هم به سفره خود کم گذاشتیم سینی که با سلام تو تکمیل می‌شود. «سلام بر آینه دار بهار دلهای منتظر». سال نو بر شما مبارک و التماس دعا.

·         فرا رسیدن فصل رویش گل و برافروختگی آتش اهورایی نوروز باستانی مبارک.

·         یا مقلب، قلب ما در دست توست/ یا محول، حال ما سرمست توست/ کن تو تدبیری که در لیل و نهار/ حال قلب ما شود همچون بهار. سال نو مبارک باد.

·         یا محول الأحوال، حول حالنا الی أحسن الحال. ان شاء الله. سال نو بر شما مبارک.

·         ایدل همه اصحاب جهان خواسته گیر/ باغ طربت به سبزه آراسته گیر/ وانگه بر آن سبزه شبی چون شبنم بنشسته بامداد برخاسته گیر/ بهارتان شادی آور. سرورتان مستی آور باد.

·         صد مبارک به تو آن عید که فردا باشد/ نوروز نوید وصل دل‌ها باشد/ امید که با فضل خداوند جلی/ سال فرج مهدی زهرا باشد. سال نو بر شما مبارک باد. (2 نفر)

·         السلام علی ربیع الأنام و نضره الأیام. تو هر زمان که بتابی شروع تقویم است. نوروز مبارک

·         یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد/ رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد/ تنها دل ساده ایست دارایی ما/ آن هم شب و روز عید تقدیم تو باد. نوروز بر شما مبارک

·         سال نو مبارکتون باشه. پر از شعرهای سپید و بیت‌های ناب عاشقانه... (:     (یکی از شاعران معاصر)

·         عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم بگوئیم نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست. پیشاپیش عید مبارک. (2 نفر)

·         امروز 2 نفر از من نشونی و شماره تلفن تو رو گرفتن که سال دیگه بیان پیشت. منم دادم. یکیشون خوشبختی اون یکی هم موفقیت.

·         سرخوش آن عیدی که آن بانی نور/ از کنار کعبه بنماید ظهور/ از حرم بانگ اناالمهدی زند/ قلب‌ها را مهر هم عهدی زند/ سال نو مبارک.

·         چفیه‌ای از چفیه‌ها جامانده است/ روی دوش شیر تنها مانده است/ چقیه؛ دانی قبله جانت کجاست؟! گردن فرزند شیر مرتضی است/ چفیه‌هامان را به یغما برده‌اند!/ معرفت را از دل ما برده‌اند!/ چفیه یعنی پشت کوه انتظار/ دل تهی کردن برای روی یار/ اللهم عجل لولیک الفرج و احفظ قائدنا امام خامنه‌ای/ التماس دعا/ سال نو مبارک

·         خداوندا اگر داری بنای دادن عیدی/ منور کن جهانی را به نور حضرت مهدی (2 نفر)

·         سالی سرشار از سلامتی، سعادت، سرور، سرافرازی و... داشته باشید.

·         نوروز مبارک. دیر بمانید و شاد زان سوی هفتاد/ در پناه ایزد منان سالی نیکو و سرشار از شادی و بهروزی برای شما و دوستانتان آرزومندم.

·         زندگی حکمت اوست/ چند برگی را تو ورق خواهی زد، مابقی را قسمت. قسمتت شادی باد. پیشاپیش عیدتان مبارک.

·         فرخنده باد بر شما مقدم بهار/ نوروز، جاودانه‌ترین جشن روزگار/ سال نو بر شما و خانواده محترم مبارک.

·         باعث افتخار است که عرض شادباش اینجانب زودتر از نسیم خنک نوروز باستانی خدمتتان شرفیاب شود. پیشاپیش عیدتان مبارک. آرزومند آرزوهایتان.

·         باغ رویاهایتان پر شکوفه، شکوفه‌های زندگیتان پر بار، تنتان سالم، دلتان شاد. نوروز پیشاپیش مبارک.

·         بر چهره گل نسیم نوروز خوش است/ در سال جدید سعادت دوست خوش است/ عید پیشاپیش مبارک.

·         عید مبارک. در سال جدید دوستان و دوستی‌هایتان پایدار، دشمنانتان پایه‌دار.

·         خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند، خوشا آنان که در راه رفاقت، رفیق باوفا بودند و هستند. رفیق بی‌کلکت به یادته.

 

پیامک‌هایی که به نظر! تبریک عید نبودند و در جواب پیامک بنده آمده بودند:

·         عمری دیوار بودیم و تکیه‌گاه رفقا/ اکنون نیز خراب شده‌ایم و خاک پای رفقا

·         انسان‌های بزرگ 2دل دارند: دلی که می‌گرید و پنهان است و دلی که می‌خندد و آشکارست

·         تبسم تو تجسم تمام خوبیهاست، به تبسمت سوگند، شادبودنت آرزوی ماست

·         با خون غم نوشتم غربت مکان ما نیست/ از یاد بردن دوست هرگز مرام ما نیست

·         هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد.

 

  • سید مهدی موسوی