کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

این روزها خیلی برای گریه دلم تنگ است

يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۸۹، ۰۷:۴۸ ق.ظ

چند روزی بود که خیلی دلم برای قیصر امین پور تنگ شده بود، همه اش یادش بودم ولی اصلاً حواسم به تاریخ از دست رفتن اون عزیز نبود، دیروز وقتی که فهمیدم واقعاً غصه من را گرفت... وای خدا... چقدر به دلم افتاده بود... میخواستم امسال یه برنامه خوب برایش برگزار کنم اما یادم رفت، این روزها خیلی برای گریه دلم تنگ است...

جرئت دیوانگی

انگار مدتی است که احساس می‌کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند

فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی ...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می‌خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی!

انگار این سال‌ها که می‌گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می‌کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می‌شوم!

شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب‌تر از این
باشم

با این همه تفاوت
احساس می‌کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست

حس می‌کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی‌ام، نیز
از این هوای سربی
خسته است

امضای تازه‌ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم

ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد

و لابه‌لای خاطره‌ها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است

از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است!

آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذریم!

این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!

آذر ۶۹

  • سید مهدی موسوی
  • Google

دلتنگی‏ها

عاشقانه‏ها

شعر

نظرات  (۲)

نظرات خصوصی پس از مطالعه توسط مدیر وبلاگ، حذف می شوند

سلام
... متاسفانه من هم فراموش کرده بودم تا یک روز بعد درون تاکسی مجری رادیو یادآوری نمود
...آقا سید خوشم میاد توی غرفه نخبگان می نشینی و به عنوان یک شهروند محترم صبح ها پشت چراغ قرمز کالج می ایستی و امروز صبح هم که با اخم اس ام اس می خواندی ...
مخلصیم گارداش یا علی
همیشه تو ایران مرده ها عزیز و دوست داشتنی میشن!!!
پاسخ:
مدیر وبلاگ: زنده ها هم عزیز میشن وقتی ما قدرشون را بدونیم، شما چه کار به بقیه داری، شما قدرش زنده هات را بدون...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی